تا میگویم «چرکنویس» یادم به دفترچههای سادهٔ معمولاً کاهی یا تقویمهایی میافتد که برادر بزرگترم برای المپیاد پشت سر هم سیاه میکرد و جلو میرفت. گهگداری نقاشیای یا طرحی انتزاعی و ابداعی نیز در کنار صفحات آن یافت میشد که نمیشود فهمید هنگام کشیدنشان سخت مشغول فکر برای حل مسئلهای بوده یا صرفاً برای تمدّد اعصاب و استراحتی بهشان پرداخته.
چرکنویسها سادهاند، کاغذ زیبا و باکیفیتی ندارند، اما دوستداشتنیاند، مثل خانهٔ مادربزرگ و سماورش و ایوان با صفایش و تختی که در آن ایوان هست.
چرکنویسها مثل برگهٔ امتحان یا فیشهای تحقیقاتی یا حتی چک بانکی یا برگههای برنامهریزی، طرحی از پیشتعیینشده رویشان نیست یا اگر هم مثل تقویمها طرحی دارد، کاری به کار چرکنوشتهها ندارد. آری کاغذها و بومهای نقاشی هم طرحی ندارند و کاملاً سفیداند اما آن قدر گراناند که با این گرانیشان اجازه نمیدهند هر چیزی رویشان نقش ببندد چون «حیف میشوند». اما چرکنویسها نه به ما میگویند که حیف میشوند و نه میگویند که چیز خاصی رویشان بنویسیم؛ رها و وارسته.
…
«چرکنویس»ـی که دربارهاش حرف میزنم با خروار خروار کاغذهای باطله یا حتی کاغذهایی که تنها با نام چرکنویس با قیمتی اندک فروخته میشوند هم فرق دارد. «چرکنویس» تنها آن لحظهای چرکنویس است که تکهکاغذی است که جلویمان گذاشتهایم و خودکار هم دستمان است و چیزی در وجودمان میخواهد به طلبی که در عین سکوت از سوی چرکنویس به سمت ما میآید، جواب دهد و بیهیچ تدبیر و برنامهای از پیش، از عدم و تاریکی محض پا به وجود بگذارد و روی صفحه «خلق» شود. هر چند آن چیز زشت باشد و نامنظم و ژولیده و آشفته. اما تو میتوانی بگویی این طرح ژولیده را «من کشیدهام»! بدون کپیکردن و طرحبرداری از چیزی زیبا و بدون رعایت قوانین و آموزشها و روشهای طراحی! خودِ خودِ من عریانِ عریان این را تنهایی کشیدهام! من خالق این بودهام، نه اینکه تنها ابزاری باشم در دست روشها و متدهای طراحی! شاید این طرح به چشم کسی نیاید اما چون آنها ظاهربینند و نمیدانند من درون این طرحِ ژولیده چه حضوری را احساس میکنم! آنها نمیدانند که خودشان هرچند در خانهای زیبا و منظم و مجلّل میزیند اما آن خانه مال خودشان نیست اما من در خانهٔ حقیری هستم لکن آن را خودم ساختهام و مال خودم است.
بگذریم… از داستان شیرینِ چرکنویس دور شدیم…
میدانید، ما فکر میکنیم «چرکنویس» یا «مسوّده» یا «پیشنویس» چیزهایی فرعی هستند که باید زود عیوب آن برطرف شود و با هزار چیز آراسته و پیراسته و بزَک بشود تا نسخهای زیبا، منظم و موجّه که نسخهٔ اصلیست حاصل آید تا آن را به عنوان آینهای که ما را نشان میدهد به خودمان و همگان نشان دهیم و بگوییم ما این هستیم نه آن چرکنویسِ چرکینِ و ژولیده و پلشت! و آن چرکنویسها باید سریعاً دور انداخته شود و زود سوزانده شود تا مبادا خودمان یا کسی دیگر بفهمیم آنچه بیهیچ رعایت و بزککردنی از ما جوشیده چه قدر نامنظم بوده و چه قدر عیب و اشتباه داشته! اما از من میپرسید، میگویم نسخهٔ اصلی، چرکنویسها هستند!
دیگر کسی شروع نمیکند قلمی پیدا کند و روی رسید دستگاه POS که با آن نوشابه خریده، طرحی بیندازد و آن قدر آن طراحی برایش لذتبخش باشد که همین بشود دلیل هزار بارِ دیگر طراحیکردنش و چه میدانیم شاید حاصلشدنِ سبکی نو در طراحی و نقاشی. دیگر نقاششدن برایمان یک فانتزی و یک فضیلت شده که سریع میخواهیم با ثبتنام در یک دورهٔ آموزشیِ حضوری یا مجازی، غش کنیم در دلِ آن دوره تا او ما را نگه دارد و نقاشمان کند. که حتی اگر هم با این دورهها نقاش شویم و زیباترین و موجهترین نقاشیها را هم بکشیم زیاد احساس نمیکنیم طرحی دارد به واقع از ما میجوشد و ما از عدم و بیهیچ روش و تاکتیکی خالق آنیم، بلکه بیشتر احساس میکنیم ابزاری هستیم برای روشهایی که آموختهایم و آن لحظه حس میکنیم چه قدر به رباتها نزدیک شدهایم و لحظهای بعد میفهمیم واقعاً ربات شدهایم و لحظهٔ بعد میبینیم یک ربات و هوش مصنوعی قلم را از دستمان گرفته و دارد نقاشی میکند و ما بیکاره روی مبل افتادهایم و افسردهخو نوشابهای را مینوشیم که همان هوش مصنوعی طبق سلیقهمان -که البته چندیست حال خودمان هم از آن سلیقه به هم میخورد- برایمان سفارش داده و از حساب اعتباریمان خودکار پولی کم کرده و رباتی دیگر آن را تا دمِ مبلمان رسانده.
این ایستگاه آخر کسی است که در طرحی زشت و پلشت که خودش آن را کشیده حضوری احساس نکرده و برای اینکه به طرحهایی زیبا و منظّم برسد خودش را به روشها و تاکتیکها فروخته.
آری، دیگر چرکنویسها از چشمِ ما افتادهاند و ما سعی میکنیم تا میتوانیم آنها را پنهان کنیم و تنها نسخههای بزکشدهای که از دیگران عاریت گرفتهایم را به همگان و خودمان نشان میدهیم.
…
چیزی نهان و ناپیدا اما مهم و گرانبها درونِ چرکنویسها بود که آن را ندیدیم و در نتیجه آن را فروختیم، دقیقاً مثل داستان برخی فیلمها که چیزی قیمتی درون چیزی نه چندان ارزشمند پنهان و جاساز شده و به بهایی ناچیز از دست آدم بیخبر درمیآید.
و آن چیز گرانبها خودمان بودیم…
امروزه ما از چرکنویسها فراری هستیم پس دیگر با خط خودمان که کج و معوج هست چیزها را نمینویسیم تا اندکاندک خطمان بهتر شود، بلکه آنها را تایپ میکنیم و فونتی برایشان برمیگزینیم و بهیکباره نوشتهمان را زیبا مییابیم و دیگر نیازی به اینکه خط خودمان خوب باشد نمیبینیم…
از خط بگذریم و به خود نوشتهها برسیم، ما دیگر حتی چیزی جوشیده از خودمان و تفکرات خودمان نمینویسیم بلکه به اینترنت رجوع میکنیم و اطلاعات را به دست میآوریم و تنها جملات را کنار هم میچسبانیم که از این کنار هم چیدن اطلاعات و ساختن جملات هم به لطف امثال چتجیبیتی بینیاز شدهایم. ما دیگر خودمان در امور نظر نمیاندازیم و از آنچه خودمان میبینیم حرف نمیزنیم و نمینویسیم، چون «میترسیم اشتباه ببینیم و اشتباه بگوییم» که البته این حرف درستی است! اگر از آنچه خودمان میبینیم حرف بزنیم پر از اشتباه خواهد بود، اما بیندیشیم که مگر قرار است این اشتباهات نباشد؟ مگر قرار بوده انسان علمی مطلقاً صحیح در ابتدای امر پیدا کند تا بتواند تا آخر مطلقاً صحیح حرکت کند؟ آیا قضیه بر سر این بوده یا چیزی مهم در همین پا در راه نهادن، جلو رفتن، خطا کردن و توبه کردن در میان بوده؟ از این هم گذشته، بیندیشیم که اگر ما نظر و نگاه خودمان را کنار بگذاریم، آیا اطلاعاتی که معتبر دانسته شدهاند و برای ما جز گزارهای مُرده نیستند آیا معنایی، حیاتی، روحی و عزمی به زندگی ما میدهند؟
ما دیگر رویمان نمیشود در مهمانی هستی، چرکنویسهایمان که درونشان پر از طراحیهای بهظاهر پر خطا لکن پر از حضور و وجود ما است را همراهمان داشته باشیم و به خودمان و دیگران نشانش دهیم. از بس که انسانها تابلوهای نقاشی پرطمطراقی که توسط روشها یا توسط دیگر نقاشان کشیده شده را همراهشان آوردهاند تا نشان دهند که هیچ خطایی در نقاشیشان نیست و کامل هستند. در میان این نقاشیهای پرطمطراق و مجلّل، نگهداشتن چرکنویس ساده و ژولیده در دست کاری است جانفرسا و البته بیش از پافشاری نیازمند تفکر، رؤیت و نوشتن.
عصرِ ۱۴/۴/۱۴۰۲
[در پاسخ به چرکنویس]
…
تتمه؛
«چرکنویس» را با «رزومه» مقایسه کنید، نه جزئیاتشان را بلکه حال و احوال و روحشان را. اگر قدری با خودمان صادق باشیم میفهمیم که ما رزومههایمان نیستیم، رزومهها پر است از چیزهایی که برای دیگران مهم است و نه لزوماً برای خودمان و در حالت بدتر پر است از دروغ و تظاهر. اشتباهات هیچ کس در رزومهاش پیدا نمیشود.
برعکس آن، چرکنویسها تمام اشتباهات انسان را برملا میکنند و عیوب و خطاهایش را فاش میکنند. انسان در حقیقت چرکنویسهایش است، نه پاکنویسهای بزکشده و من چرکنویسهایم را دوست دارم هرچند غماز و خبرچیناند و عیوبم را ظاهر میکنند و از رزومهها بدم میآید هرچند عیوبم را میپوشانند و موجهم میکنند. آری، چراکه خسته شدهام از اینکه همیشه همهٔ آنچه هستم را در درونم به عنوان نسخهٔ پیشنویس معطّل پاکنویسیها و بزکها نگه دارم که با این همه خودسانسوری در نهایت نیز با آن پاکنویسشدهها هم حس حضور نکنم. میخواهم تا آخر در نقطهٔ چرکنویسهایم بایستم.
و ترجیح میدهم اگر قرار است تغییری کنم به خاطر تغییر حقیقی چرکنویسهایم -که نمایندهٔ درونماند- باشد نه با بزککردنهای پاکنویسها. و این امر با پای دید و نگاه خود ایستادن با تمام اشتباهات و خطاهایش رخ میدهد نه پناهبردن و لقلقهٔ زبان کردنِ درستها و روشها و استانداردها.
عصر ۱۵/۴/۱۴۰۲