میدانید؛ من خودم هم «نوشتهها»یم -لااقل کثیریش را- دوست ندارم، اما «نوشتن»ـم را دوست دارم. نوشتههایم پر از خطاست و خودم این را میدانم، اما نوشتنم خطا نیست…
و چه قدر نوشتن پرخطا در این زمانه سخت شده و چه قدر کپیبرداریهای بیخطا ساده…
به یک شخص میتوانی بگویی به سمت اشتباهی میروی اما نمیتوانی بگویی اشتباه میکنی که میروی؛ من همان روندهام که همینکه میروم کافیست… آخر میدانی دیگر کسی راه نمیرود! همه نشستهاند و تا دمِ مرگشان بحث میکنند که کدام سمت، مسیرِ درست است و مشغول شدهاند به تماشای تصاویر مقصد و نشاندادنشان به همدیگر و جوییدن جدیدترین تصاویر واصله، و فراموش کردند مقصد جایی بود برای حضور و نه تصویری برای تماشا…
نیمهشبِ ۲۷/۴/۱۴۰۲، نورالشهداء