خوف و رجای توسعه

136
0

آیا ما میتوانیم دست از امید داشتن به پیمودن راه توسعه بکشیم و در عین حال به تفکر در باب همین توسعه و راهی که غرب پیمود امید داشته باشیم؟

آیامقام خوف و رجا در توسعه را میتوانیم دریابیم؟

خوف یعنی امیدی به توسعه نداشته باشی

و رجا یعنی امیدوار به تفکر در باب توسعه باشی

به نظرم توسعه آن راهی ست که در غرب طی شده است و و دیگر امکانی پیش رو ندارد.

و مساله ای که هست اینست که تمام جهان تکنیکی امروز بستر و قدرتی است که تمام امکانات توسعه را بالفعل کرده است و بشر امروز همه ی خودش را فقط و فقط (خودآگاه یا ناخودآگاه و البته غالبا ناخودآگاه)در همین بستر معنی میکند و چیزی جز همین تقدیر توسعه پیش رویش نیست.

اگر حتی نگاهی گذرا به جهان کنیم میبینیم بحران، تمام جهان را گرفته است و دیگر جهان غرب پاسخی برای بحران های هوار شده ی بر جهان امروز ندارد و خود دچار بحران و بن بست شده است .

وقتی برای خودِ غرب راه غرب و از پی اش توسعه طی شده است و به آخرین امکاناتش رسیده است ما که آن راه را طی نکرده ایم و قریب به محال است که امکانش باشد بتوانیم طی کنیم و تجربه های یکی دو قرن اخیر از جمله مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و زمان رضا خان هم نشان داده که نتوانستیم این راه را طی کنیم حال باید با چنین تقدیری چگونه مواجه شویم؟

به گمانم ما فقط میتوانیم به توسعه با همین خوف و رجا نگاه کنیم اینکه به واقع چشم امیدمان به راه توسعه را ببندیم و در عین حال تنها امید مان به تفکر در باب راه طی شده ی توسعه باشد

اگر مساله ی این پنجاه سال اخیر ما تعلق به انقلاب اسلامی و به تبع بسط آن در جهان است آیا نباید در همین بستر به بحران های کشور که البته این بحران ها تنها مشکل و مساله ی ما نیست و همه جا را در بر گرفته است فکر کنیم؟

آیا اگر ما در بستر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بخواهیم به مدینه ی اسلامی فکر کنیم نباید به یکی دو قرن اخیر فکر کنیم نباید به مسایل و مشکلاتی که از گذشته تا به حال دامن ما و کشورهای منطقه که چشم امید به ما دارند را گرفته فکر کنیم؟

فکر کنیم که چه راه هایی را رفتیم و نشد و چرا نشد و هنوز هم گرفتار همان مسایل و مشکلاتیم و بلکه نسبت به گذشته مشکلات دو چندان شده است و از پی اش قهر و کینه همه جا را گرفته است؟

آیا ما اگر خود را الگوی جهان اسلام میدانیم و به مدینه اسلامی فکر میکنیم نباید در عین جاری و ساری بودن مهر و محبت در جان مردمان مان اداره و مدرسه و خیابان و بازارمان الگو باشد؟ بحران آب و نان نداشته باشیم؟

اگر ما نمیتوانیم با پوست و استخوان و در جان و وجدان مان برای بسط و صدور انقلاب اسلامی در جهان به این مسایل فکر کنیم شاید مشکلمان همین چشم امید داشتن به توسعه است و در عین حال نا امید بودن به تفکر در باب راه طی شده ی تقدیر توسعه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *