ما مال کجاییم؟!یا اینطور بگویم ما کجا تعلق پیدا میکنیم؟محل تولد جور سوال معلم کلاس اول و روز های اول از کلاس های دیگر را میکشد و شهر محل زندگی هم میتواند با تطبیقی درست و حسابی جای پایمان را در شهر و روستا سفت سفت کند.اما کجا میتوان رفت و نشست و زندگی کرد؟کجا میتواند معنایی داشته باشد که به آن بگوییم جایی که اسممان در ادامه ی خودش آن را به دوش بکشد.جایی که آویزان نام خانوادگی مان در کارت بانکی و کارت ملی نباشد.جایی که وقتی یادش می افتیم دلمان میخواهد برای همه بگوییم کجاست.از خیابانش بگوییم.از کوچه اش و از بن بستش.بگوییم در آن چه خبر است و شبیه شاعر یا پیامبری که میخواهد بشارتی بدهد خانه را و تعلق را نشان دهیم.حتما میگویید حریم خصوصی نباید شکسته شود و هر کسی باید آن را برای خود داشته باشد و جار زدنش دور از شرافت است.اما آنچه ما امروز از آن خود کرده ایم واحد های آپارتمانی هستند که قفل و رمز مشخص با رنگ و عکس و مشخصات خاص دارند.شبیه صفحات مجازیمان،ماشین هایمان،کفش و لباسمان و حتی خودمان.اینجاست که وقتی کسی از تعلق ها میپرسد_گرچه بعید است ندانیم_اما در صورت ندانستن به ثبت احوال مراجعه میکنیم.جایی چه آنقدر مشاعرمان پریشان است و یادمان رفته کجا میتواند کجا باشد که احوالمان را برایمان ثبت میکند.آن هم نه یک ثبت ساده.نه چیزی از جنس به خاطر سپردن.ثبتی کاغذی،با مهر و امضا و طمطراق عدد ها و رمز ها؛و یا شاید در یک کلمه:قانونی.اصلا قانون،ثبت احوال آدم های مدینه ی امروزی است.مدینه ای که در آن حتی نام ها نیز از یاد میروند.جایی که ما فراموش میشویم و اسممان نام درج شده در سیستم است و جایمان نیز مال ویندوز های اداره ی ثبت احوال است.
پیوست:در جواب صامت به خانمی که از من پرسید شما مال کجایید؟…